تقدیم به تمام عاشقان

تقدیم به تمام عاشقان

به خدا عشق به رسوا شدنش می ارزد و به مجنون و به لیلا شدنش می ارزد

منوي اصلي

آرشيو موضوعي

آرشيو مطالب

لينکستان

ساعت

امکانات


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 79
بازدید ماه : 2367
بازدید کل : 32776
تعداد مطالب : 577
تعداد نظرات : 279
تعداد آنلاین : 1


آهنگري که روحش را وقف خدا کرده بود

آهنگري پس از گذراندن جواني پرشر و شور، تصميم گرفت روحش را وقف خدا کند. سال‌ها با علاقه کار کرد، به ديگران نيکي کرد، اما با تمام پرهيزگاري، در زندگي‌اش اوضاع درست به نظر نمي‌آمد. حتي مشکلاتش مدام بيش‌تر مي‌شد.

يک روز عصر، دوستي که به ديدنش آمده بود و از وضعيت دشوارش مطلع شد، گفت: «واقعا که عجبا. درست بعد از اين که تصميم گرفته‌اي مرد خداترسي بشوي، زندگي‌ات بدتر شده، نمي‌خواهم ايمانت را ضعيف کنم اما با وجود تمام رنجهايي که در مسير معنويت به خود داده‌اي، زندگيي‌ات بهتر نشده.

آهنگر مکث کرد و بلافاصله پاسخ نداد.

سرانجام در سکوت، پاسخي را که مي‌خواست يافت.

اين پاسخ آهنگر بود:

در اين کارگاه، فولاد خام برايم مي‌آورند و بايد از آن شمشير بسازم. مي‌داني چه طور اين کار را مي‌کنم؟ اول تکه‌ي فولاد را به اندازه‌ي جهنم حرارت مي‌دهم تا سرخ شود. بعد با بي‌رحمي، سنگين‌ترين پتک را بر مي‌دارم و پشت سر هم به آن ضربه مي‌زنم، تا اين که فولاد، شکلي را بگيرد که مي‌خواهم. بعد آن را در تشت آب سرد فرو مي‌کنم، و تمام اين کارگاه را بخار آب مي‌گيرد، فولاد به خاطر اين تغيير ناگهاني دما، ناله مي‌کند و رنج مي‌برد. بايد اين کار را آن قدر تکرار کنم تا به شمشير مورد نظرم دست بيابم. يک بار کافي نيست.

آهنگر مدتي سکوت کرد و سپس ادامه داد:

گاهي فولادي که به دستم مي‌رسد، نمي‌تواند تاب اين عمليات را بياورد. حرارت، ضربات پتک و آب سر، تمامش را ترک مي‌اندازد. مي‌دانم که اين فولاد، هرگز تيغه‌ي شمشير مناسبي در نخواهد آمد. آنوقت است که آنرا به ميان انبوه زباله‌هاي کارگاه مياندازم.

باز مکث کرد و بعد ادامه داد:

مي‌دانم که در آتش رنج فرو مي‌روم. ضربات پتکي را که زندگي بر من وارد کرده، پذيرفته‌ام، و گاهي به شدت احساس سرما مي‌کنم. انگار فولادي باشم که از آبديده شدن رنج مي‌برد. اما تنها دعايي که به درگاه خداوند دارم اين است :

«خداي من، از آنچه براي من خواسته‌ اي صرفنظر نکن تا شکلي را که  مي‌خواهي ، به خود بگيرم. به هر روشي که مي‌پسندي  ادامه بده ؛ هر مدت که لازم است، ادامه بده، اما هرگز، هرگز مرا به کوه زباله‌هاي فولادهاي بي فايده پرتاب نکن».



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نويسنده: امید و آرزو تاريخ: 27 آبان 1389برچسب:, موضوع: <-PostCategory-> لينک به اين مطلب

درباره وبلاگ

مغرورانه اشك ريختيم چه مغرورانه سكوت كرديم چه مغرورانه التماس كرديم چه مغرورانه از هم گريختيم غرور هديه شيطان بود و عشق هديه خداوند هديه شيطان را به هم تقديم كرديم هديه خداوند را از هم پنهان کرديم .

نويسندگان

لينکهاي روزانه

جستجوي مطالب

طراح قالب

© All Rights Reserved to razeeshgh.LoxBlog.Com | Template By: NazTarin.Com